پایگاه دیلی استار مدعی شد ولادیمیر پوتین سالها پیش ترور شده و هم اکنون بدل وی قدرت را در دست دارد. روزنامه دیلی استار در ادامه مینویسد: افرادی که این نظریه را مطرح میکنند شواهدی نیز برای اثبات ادعایشان می آورند.
دستیار رئیس آتشنشانی، جِفری کِینی در حالیکه به عنوان یک گردشگر از محلی که در گذشته محل جنگ داخلی آنتیِتام بود «نبرد یکروزه خونینی که در ۱۷ سپتامبر ۱۸۶۲ در آمریکا رُخ داد» بازدید میکرد، بهطور وصفناپذیری دستخوش احساسات و هیجانات عجیب و غریب شد. بعد از آن، وقتیکه در حال بحث و گفتگو در مورد این احساسات بود، کلمات « حالا نه » با شدّت در ذهن او نقشبست. او علاقه تازهای به آن نبرد پیدا کردهبود و زمانیکه محو تیتر مقالهای در یک مجلّه شدهبود، کلمات « حالا نه » که درون گیومه بودند به سمت او بیرون پریدند. ژنرال جان گوردن زمانیکه سربازانش را از نبرد آنتیِتام دور نگهداشته بود، بارها روی کلمات « حالا نه » تأکید کردهبود. شباهت فیزیکی بین خودش و گوردون، کِینی را به شدت درگیر کردهبود. وانگهی، بسیاری از کارمندان آتشنشانی کِینی به سربازان گوردون در آن نبرد شباهت داشتند. کِینی شباهتهای دیگری بین خودش و گوردون کشف کرد، ازجمله نشان مادرزادی او در همان محلی که گوردون زخم برداشتهبود. این مورد توسط دکتر والتر سِمکیو مورد مطالعه قرار گرفت.
فیلیپ در ۱۶۰۵ در والادولید اسپانیا زاده شد. پدرش فیلیپ سوم، پادشاه وقت اسپانیا بود و فیلیپ پس از او با عنوان فیلیپ چهارم در ۱۶۲۱ به پادشاهی رسید.[۲] فیلیپ فردی باهوش بود اما بیعلاقگی او به امور کشور[۱] سبب شد تا همچون پدرش اجازه دهد تا زمام حکومتش را خاصگان دربار در در دست گیرند.
سلطنت فیلیپ سوم را دوره صلح تطبیقی می نامند. اما در زمان فیلیپ چهارم ویزر دربار او یعنی الیوارز فیلیپ چهارم را ترغیب کرد که برای بازگرداندن اعتبار پادشاهی سقوط کرده اسپانیا در جنگی پیروز شود. این امر باعث شد که با وجود یک اتش بس 12 ساله جنگی دوباره با هلندی ها در سال 1621 از سر گرفته شود. این جنگ سی سال و در بین سال های 1648 تا 1618 به طول انجامید.
بهانه این جنگ در اصل مذهبی بود و جنگ بین ملت های کاتولیک و پروتستان بود اما در اواخر جنگ رویکرد جنگ عمدتا سیاسی شد و همین باعث یک درگیری سیاسی بزرگ بین پروتستان های سوئد و هلند و کاتولیک های فرانسه از یک طرف و پروتستان های آلمان و کاتولیک های اتریش و اسپانیا در طرف دیگر شد.
...
فیلیپ یکم کاستیا
دکتر هارالدسون به لبنان سفر کرد تا موردی مربوط به یک پسر بچه به نام نضیح الدناف را مورد بررسی قرار دهد. این پسر بچه به محض اینکه قادر به سخن گفتن شد برای پدر و مادرش از زندگی پیشینش حرف زد. او با غرور از تمام سلاحهایش حرف میزد. کلماتی به کار میبرد که پدر و مادرش از کودکی به سنّ او انتظار نداشتند و علاقه غیرمعمول و نامتعارفی به سیگار و ویسکی نشان میداد. از دوستی گفت که تنها یک دست داشت و صاحب یک ماشین قرمزرنگ بود، دوستی که در اثر شلیک گلوله کشته شدهبود. الدناف راه خانه قبلیاش واقع در محله کَبِرچَمون « محله کوچکی که حدود ۱۰.۵ مایل از محل زندگی فعلیش فاصله داشت » را نشان داد. مردی به نام فؤاد اسعد خدّاگ زمانی در آنجا زندگی میکرد که جزئیات زندگیش با پسری که او گفته بود مطابقت داشت. چندین سوال از او پرسیده شد، از جمله: چه کسی درب ورودی این خانه را ساختهاست؟ نضیح بهدرستی پاسخ داد: مردی از خانواده فَرَج. همچنین او به باقی سؤالات آن زن نیز پاسخ صحیح داد.